خیمه شصت و سوم

گروه شعرا و مداحان هیأت رایة الهدی یزد
مشخصات بلاگ
خیمه شصت و سوم

بسم الله...
گویند حسین بن علی علیهما السلام در صحرای کربلا و برای حفظ دین اسلام 62 خیمه برپا کرده بود!
هر خیمه وظیفه ی خاص خود را داشت...
بعد از روز عاشورا درست است که خیمه ای نماند ولیکن اسلام زنده ماند!
*****
و چه زیبا استادی بزرگوار می فرمود:
چه خوب است که ما در این زمان و در این شرایط، خیمه ای دیگر باشیم برای حفظ نهضت حسینی...
خیمه شصت و سوم

آخرین نظرات
يكشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۱، ۰۴:۰۱ ب.ظ

حضرت علی اصغر علیه السلام

یارب الحسین

شب­های عاشقی(7)

وقایع روز هفتم محرم و شهادت حضرت على اصغر علیه السلام‏

وقایع روز هفتم محرم‏

خوارزمى در مقتل خویش داستان آمدن جماعت بنى اسد با دعوت حبیب بن مظاهر و رویارویى آنان با (چهارصد سوار) از سپاه عمر سعد به فرماندهى ازرق بن حرث صدائى نقل مى‏کند و بیان مى‏دارد که چگونه آن جماعت پس از پیکارى سخت شکست خوردند و به قبیله‏شان باز گشتند. آنگاه در دل شب از بیم سپاه عمر سعد محل زندگى خود را ترک کردند و حبیب بن مظاهر ...نیز به اردوگاه امام (ع) بازگشت.

خوارزمى ادامه داستان کربلا را این طور نقل مى‏کند: این سپاه بازگشت تا آنکه بر ساحل فرات فرود آمد. اینان میان حسین (ع) و آب مانع گشتند و تشنگى بر امام و یارانش غلبه کرد. حسین (ع) تیشه‏اى برداشت و پشت خیمه زنان آمد و نوزده گام به سوى قبله برداشت. سپس آنجا را کند و چشمه‏اى از آب گوارا از آن جوشید! حسین نوشید و همه مردم نیز نوشیدند و مشکهایشان را پر کردند. سپس آن چشمه فرو رفت و هیچ نشانى از آن دیده نشد!

چون این خبر به گوش عبیداللَّه رسید به عمر سعد نوشت: «شنیده‏ام که حسین (ع) چاه مى‏کند و به آب مى‏رسد و او و یارانش از آن مى‏نوشند. چون نامه‏ام به تو رسید در این باره تحقیق کن و تا مى‏توانى آنان را از کندن چاه باز دار. بر آنان تنگ بگیر و اجازه چشیدن یک قطره آب را به آنان مده! و با آنها چنان کن که با عثمانِ پاک، کردند. والسلام ».

چون این خبر به عمر سعد رسید به عمرو بن حجاج فرمان داد که با پانصد سوار به کنار شریعه برود و میان حسین و یارانش و میان آب مانع گردد.

این قضیه سه روز پیش از شهادت حضرت بود و در نتیجه حسین و یارانش تشنه ماندند.

عبداللَّه بن ابى حصین ازدى فریاد زد و گفت:

اى حسین آیا این آب را مى‏بینى که مى‏درخشد! به خدا سوگند قطره‏اى از آن نخواهى چشید تا تشنه بمیرى! حسین (ع) گفت: خداوندا او را تشنه بکش و هرگز او را مبخشاى.

حمید بن مسلم گوید: به خدا سوگند پس از آن قضیه در هنگام بیمارى وى به عیادتش رفتم. به خداى بى همتا سوگند دیدم که آنقدر مى‏نوشد که شکمش پر مى‏شود ولى سیراب نمى‏گردد. آنگاه استفراغ مى‏کند و بار دیگر مى‏رود و آنقدر مى‏نوشد که شکمش پر مى‏گردد، ولى باز سیراب نمى‏شود. پیوسته کارش همین بود تا اینکه جان سپرد.

طبرى داستان جلوگیرى از آب در روز هفتم محرم را ادامه مى‏دهد مى‏گوید:

چون تشنگى حسین (ع) و یارانش شدید گشت، برادرش، عباس بن على را فراخواند و همراه سى‏سوار و بیست پیاده با بیست مشک اعزام داشت.

آنان شبانه آمدند تا به آب نزدیک شدند و پرچم آنان را نافع بن هلال جملى پیشاپیش مى‏برد. در این هنگام عمرو بن حجاج زبیدى گفت: کیستى اى مرد!؟ پیش بیا! به چه مقصود آمده‏اى؟

گفت: آمده‏ایم تا از این آب که ما را از آن باز داشته‏اید بنوشیم!

گفت: بنوش، گوارایت باد.

گفت: نه به خدا سوگند، در حالى که حسین و این یارانش که مى‏بینى تشنه باشند قطره‏اى از آن نخواهم نوشید.

یکباره سپاه دشمن در برابرش ایستادند؛ و عمرو گفت: اینان حق نوشیدن آب ندارند! ما را در اینجا گماشته‏اند که آنان را از آب باز داریم!

نافع و یارانش به کنار آب رسیدند، وى به پیادگان فرمان داد که مشکها را پر کنند.

آنها حمله برده مشک‏ها را پر کردند. عمرو بن حجاج و یارانش پیش دویدند. اما عباس بن على و نافع بن هلال حمله کردند و آنان را باز داشتند. سپس به جاى خویش بازگشتند و آنگاه گفتند: برویم و در مقابلشان بایستیم. عمرو بن حجاج و یارانش سوى آنها آمدند و اندکى درگیرى شد. پس از آن یکى از یاران عمرو بن حجاج از طایفه صداء به دست نافع بن هلال نیزه خورد. او مى‏پنداشت که چیزى نیست، ولى پس از آن حالش بد شد و بر اثر آن ضربت مرد! یاران حسین (ع) مشک‏ها را نزد خیمه آوردند.

طفل شیرخوار امام حسین علیه السلام

برخى گفته‏اند که نام دیگر على اصغر، عبداللّه است و برخى قایل‏اند که عبدالله غیر از على اصغر مى‏باشد؛ زیرا عبدالله در جلو خیمه‏ها، در دامان پدرش حسین علیه السلام شهید شد ولى على اصغر بنابر نقلى در مقابل صف دشمن هدف تیر قرار گرفت. صاحب ذخیرة الدارین هم نقل کرده است که عبدالله روز عاشورا به دنیا آمد و ساعاتى پس از ولادت شهید شد.  ولى در مقتل ابو مخنف آمده که کودک شیرخوار حسین علیه السلام در کربلا شش ماهه بوده است.

گونه شهادت على اصغر علیه السلام در تاریخ، مختلف ثبت شده است. برخى نوشته‏اند که امام حسین علیه السلام، روز عاشورا، پس از شهادت اصحاب و یارانش، براى وداع کنار خیمه‏ها آمد و على اصغر را در آغوش داشت و مى‏بوسید که ناگهان حرملة بن کاهل اسدى او را هدف تیر قرار داد و گلویش را پاره کرد.

برخى دیگر گفته‏اند که زینب علیها السلام این کودک را نزد برادر آورد تا از لشکر براى او طلب آب کند و امام علیه السلام او را مقابل لشکر برد و فرمود: اى جماعت شما شیعیان و اهل بیتم را کشته‏اید و این طفل مانده است که او هم از تشنگى به خود مى‏پیچد. او را جرعه‏اى آب دهید. در همین حال که حسین علیه السلام با آنها سخن مى‏گفت، ناگهان مردى طفل را هدف تیر قرار داد و کشت.

امام حسین علیه السلام پس از هدف قرار گرفتن على اصغر، دست را زیر گلوى او گرفت و چون از خون پر شد آن را به آسمان پاشیدو فرمود: آنچه بر من نازل شد، برایم آسان است زیرا در راه خدا است و او مى‏بیند. برخى نیز نوشته‏اند که فرمود: خدایا [شهادت‏] این [کودک‏] نزد تو، کمتر از [کشتن‏] ناقه صالح [پیامبر علیه السلام‏] نیست. خدایا اگر امروز فتح و نصرت خویش را از ما باز داشته‏اى آن را در چیزى که براى ما بهتر است قرار ده. در این حال ندایى از آسمان برخاست که یا حسین! شیر خوارت را واگذارم که هم اکنون شیر دهنده‏اى، در بهشت برایش مهیّا است.

برخى از مورخان نوشته‏اند که حسین علیه السلام قنداقه غرقه به خون طفل را به خیمه باز گرداند و به ام کلثوم سپرد.

برخى دیگر نقل کرده‏اند که امام علیه السلام پس از شهادت او قبرى حفر کرد و پیکرش را در پارچه‏اى پیچید و بر آن نماز گزارد. برخى نیز نوشته‏اند که بدنش را آورد و کنار بدن دیگر شهدا نهاد.

در زیارت‏نامه امام حسین علیه السلام درباره على اصغر علیه السلام چنین مى‏خوانیم:

« صَلّى اللَّهُ عَلَیْکَ وَعَلَیْهِمْ وَعَلى وَلَدِکَ عَلىّ الاصْغَرِ الّذى‏ فُجِعْتَ بِهِ»

درود خدا بر تو و بر ایشان (شهیدان) و بر فرزندت على اصغر که داغدار او شدى.

پژوهشی کامل پیرامون طفل شیرخواره امام حسین علیه السلام

روایات مربوط به شهادت فرزند شیرخوار امام (ع) در روز طف بسیار مختلف است؛ و به چند دسته تقسیم مى‏شود:

1. روایاتى که به صراحت از وى با نام عبداللَّه یاد مى‏کنند.

2. روایاتى که به نام وى تصریح ندارد.

3. روایاتى که مى‏گویند نام آن طفل على اصغر بوده است.

4. روایاتى که تنها به میزان سن او تصریح دارند.

دسته یکم: شیخ مفید گوید: «آنگاه حسین (ع) در مقابل خیمه نشست و فرزندش عبداللَّه بن حسین را نزد وى آوردند. حضرت طفل را در دامن نشاند. در همین هنگام مردى از بنى اسد تیرى افکند و گلویش را پاره کرد. حسین کف دستش را از خون او پر کرد و سپس آن را بر زمین ریخت؛ و فرمود: پروردگارا اگر یارى آسمان را از ما دریغ داشته‏اى، آن را به خاطر کارى که نیکوتر است قرارده و انتقام ما را از این قوم ستمکار بگیر! سپس کودک را برد و در میان دیگر کشتگان خاندانش قرار داد.»

در تسمیة من قتل مع الحسین (ع) آمده است: عبیداللَّه بن الحسین (ع)، که مادرش رباب دختر امرى‏ء القیس است ... به دست حرملة بن کاهل اسدى والبى کشته شد. امام حسین (ع)، پسرى داشت که او را آوردند و حضرت در حالى که نشسته بود او را به دامن گرفت و با آب دهان به او غذا داد؛ و او را عبداللَّه نام نهاد. در همین حال بود که حرملة بن کاهل اسدى تیرى بر گلوى او نشاند. حسین (ع) خونش را جمع کرد و به هوا پاشید؛ که حتى یک قطره‏اش هم بر زمین نیفتاد.

فضیل گوید: ابوالورد برایم روایت کرد که از امام باقر (ع) چنین شنیده است: اگر قطره‏اى از آن خون بر زمین مى‏ریخت، به یقین عذاب نازل مى‏شد.

از جمله روایت‏هاى دسته دوم، نقل دینورى است که مى‏گوید: حسین فرمود تا پسر کوچکش را آوردند و او را در دامن نشاند. در همان حالى که کودک در دامن حسین (ع) نشسته بود، مردى از بنى اسد با تیر او را به قتل رساند.

از دیگر افراد این دسته سبط ابن جوزى است که مى‏نویسد: «حسین متوجه شد که طفل خردسالش از تشنگى مى‏گرید. پس او را به دست گرفت و گفت: اى مردم اگر به من رحم نمى‏کنید به این کودک رحم کنید. ناگهان مردى از میان آنها تیرى بر گلویش زد و او را کشت.

حسین به گریه در آمد و مى‏گفت: پروردگارا میان ما و این مردمى که ما را دعوت کردند که یاریمان کنند، اما ما را کشتند، تو خود داورى فرما. در این هنگام صدایى از آسمان شنیده شد که مى‏گفت: اى حسین او را واگذار که در بهشت برایش شیردهى است.»

از جمله روایتهایى که به صراحت نام طفل مقتول را على اصغر ذکر کرده‏اند، روایت ابن اعثم کوفى است که مى‏نویسد: «حضرت پسر شیرخوارى داشت به نام على؛ و بر در خیمه رفت و گفت: کودکم را بیاورید تا با او وداع کنم. چون کودک را آوردند، حسین (ع) او را مى‏بوسید و مى‏گفت: پسرم، واى بر این مردم که چون فرداى قیامت برسد، جدّت محمد با آنان خصومت خواهد ورزید!

گوید: در همین حال تیرى آمد و بر گلوى کودک نشست و او را به قتل رساند.

حسین (ع) از اسب فرود آمد و با نوک شمشیر گودالى کند او را به خون خودش آغشت و بر او نماز خواند و او را به خاک سپرد.»

اما روایتى که به مقدار عمر شریف ایشان تصریح دارد، نقل ذهبى است که مى‏گوید:

« تیرى به فرزند سه ساله‏اش اصابت کرد.»

یعقوبى مى‏نویسد: «آنگاه مردان حسین (ع) یک یک به میدان در آمدند تا آنکه همه خویشاوندانش رفتند و او تنها ماند. در همان حالى که بر روى اسب ایستاده بود، فرزندش را که همان دم به دنیا آمد، نزد وى آوردند. حضرت در گوشش اذان گفت و سرگرم برداشتن کامش بود که ناگهان تیرى آمد و بر گلوى کودک نشست و او را کشت. حسین (ع) تیر را از گلوى کودک بیرون آورد و بدنش را به خون گلویش آغشته ساخت و مى‏گفت: «به خدا سوگند که تو در نزد خداوند از ناقه گرامى‏ترى، و محمد نیز از صالح گرامى‏تر است. سپس او را آورد و در کنار فرزندان و برادر زادگانش نهاد.»

                               یک تیر سه شعبه با خودش شر آورد             سقـای حسیـن را ز پـا در آورد           

    در حیرتم این تیـر که سقـا را کشت           حالا چه بلایی سـر اصغـر آورد...

 

 

ادامه دارد...

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۱/۱۱/۰۸
خیمه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی